شعر طنز

شعر طنز

*

هواپیمای بختم کله شد از آسمان افتاد
نه در دریا نه در جنگل که در آتشفشان افتاد

هواپیمای مردم با تفنگ و توپ می افتد
ولی مال من بیچاره با تیر و کمان افتاد

همان اول مرا با بچه ای دیگر عوض کردند
نخستین اتفاقم در اتاق زایمان افتاد

گرفتم آبله مرغان و زردی و تب و سرخک
کلکسیون بیماری به جانم توامان افتاد

زمان مدرسه با زجر طی شد مهرمان دی شد
بدون رخش و رستم بچه ای در هفت خوان افتاد

گرفتم دیپلم رفتم به خدمت گفت بابایم
خدا را شکر این جوجه کلاغ از آشیان افتاد

محل خدمت سربازی ام اول گلستان بود
یکی زیرآب ما را زد به مرز زاهدان افتاد

پس از خدمت هوای زن گرفتن در سرم پیچید
و گنجشک تجرد بی هوا در ریسمان افتاد

به رسم خواستگاری رفتم و دختر که چای آورد
لگد زد زیر سینی بر سرم شش استکان افتاد

برای جشن عقدم توی کوچه ریسه می بستند
یکی فریاد زد مادرزنت از نردبان افتاد

تمام وام ها و سکه ها شد خرج درمانش
ولی با بیمه تنها چسب زخمش رایگان افتاد

یکی چوبی چپاند انگار لای چرخ بخت ما
که هم پنچر شدم هم پیچ چرخم ناگهان افتاد

ولی با این همه شکرخدا که شهرتی داریم

که در بدشانس بودن اسم ما هم بر زبان افتاد! 

شاعر :شروین سلیمانی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



موضوعات مرتبط: اشعارطنز
[ چهار شنبه 9 مهر 1393 ] [ 2:43 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]